جدول جو
جدول جو

معنی شنو رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

شنو رفتن
(خُ کَ دَ)
شنا رفتن در اصطلاح زورخانه. قسمی ورزش در گود زورخانه است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شنو و شنا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تند رفتن
تصویر تند رفتن
با سرعت و شتاب راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ زَ دَ)
گرو رفتن کالائی یا چیزی، در مقابل گرفتن وامی سپرده شدن. رجوع به گرو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَتْ تُ دَ)
پریدن و دگرگون شدن رنگ چیزی. بیرنگ شدن. رنگ اصلی چیزی تغییر پیدا کردن. رنگ پریدن. رنگ باختن. رنگ ریختن. رنگ گسیختن. رنگ برخاستن. رجوع به همین ماده ها شود:
نه بهفت آب که رنگش بصد آتش نرود
آنچه با خرقۀ زاهد می انگوری کرد.
حافظ (از آنندراج).
ز رویم وقت رفتن می رود رنگ
که می ترسم برآرد تیغ او رنگ.
کمال خجندی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ دَ)
در اصطلاح زنان، کوتاه شدن جامه بر اثر شستن خاصه پارچۀ نو. کم شدن از طول وعرض جامه پس از شستن آن بار اول. آب رفتن. (از یادداشت مؤلف). کم شدن طول یا طول و عرض پارچه بر اثر فرورفتن در آب و آب کشیده شدن آن. این ’شور’ ظاهراً مشتق از مصدر شستن است. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ بَ تَ)
به شتاب و سرعت حرکت کردن. ضد کند رفتن. چست و چالاک راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، در تداول امروز، از حد خود تجاوز کردن و بیش از اندازه اظهار وجود کردن. رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
جاری شدن خون:
گر تیغ زند بدست سیمین
تا خون رود از مفاصل من.
سعدی.
خون میرود از جسم اسیران کمندش
یک روز نپرسد که کیانند و کدامان.
سعدی.
- خون از دل کسی رفتن، کنایه از رنج و تعب بسیار داشتن:
از خندۀ شیرین نمکدان دهانت
خون میرود از دل چو نمک خورده کبابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در تداول عامه، بشوهر رفتن دختر
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگ رفتن
تصویر رنگ رفتن
پریدن و دگرگون شدن رنگ چیزی، بیرنگ شدن، رنگ ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لو رفتن
تصویر لو رفتن
لوداده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اغراق کردن، مبالغه کردن، زود قضاوت کردن، نااندیشیده سخن گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
غرقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
Indulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se livrer, enfoncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
consentir, abollar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se entregar, amolgar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
потворствовать , вмятина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
sich hingeben, eindrücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
oddać się, wgniecenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
عیش کرنا , گڈمڈ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
বিলাসিতা করা , গর্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
หลงระเริง , บุ๋ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
kujitosa, kupinda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
şımartmak, çökertmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
甘やかす , へこませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
沉溺 , 凹陷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
לפנק , שקע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
впадати в розкіш , вмятина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
memanjakan, penyok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
लिप्त होना , धक्के से नुकसान पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
zich overgeven, deuken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
indulgere, ammaccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
빠지다 , 움푹 들어가다
دیکشنری فارسی به کره ای